معنی سردار قشون اشکانیان

حل جدول

سردار قشون اشکانیان

سورنا


سردار قشون اشکانی

سورنا


سردار رومى عصر اشکانیان

کراسوس


قشون

ارتش، سپاه

مجموعه سپاهیان


اشکانیان

اشکانیان (۲۵۰ پ. م تا ۲۲۴ م) که از تیره ایرانی پرنی و شاخه‌ای از طوایف وابسته به اتحادیه داهه از عشایر سکاهای حدود باختر بودند، از ایالت پارت که مشتمل بر خراسان امروزی بود برخاستند. نام سرزمین پارت در کتیبه‌های داریوش پَرثَوَه آمده‌است که به زبان پارتی پهلوی می‌شود. چون پارتیان از اهل ایالت پَهلَه بودند، از این جهت در نسبت به آن سرزمین ایشان را پهلوی نیز می‌توان خواند. قبایل پارتی در آغاز با قوم داهه که در خاور دریای مازندران در آمل می‌زیستند در یک جا سکونت داشتند و سپس از آنان جدا شده در ناحیه خراسان مسکن گزیدند.
این امپراتوری در دوره اقتدارش از رود فرات تا هندوکش و از کوه‌های قفقاز تا خلیج فارس گسترش یافت. در دوران اشکانی جنگ‌های ایران و روم آغاز شد. حاصل عمده فرمانروایی اشکانیان، رهائی کشور ایران از سلطهٔ همه جانبهٔ یونانی که هدف نابودی ایران گرائی رادر سر می‌پروراند و پاسداشت تمدن ایران از یورشهای ویرانگر طوایف مرزهای شرقی و نیز، پاسداشت تمامیت ایران در برابر تجاوز خزنده روم به سوی خاور بود. در هر سه مورد، مساعی آنان اهمیت قابل ملاحظه‌ای برای تاریخ ایران داشت اما جنگهای فرساینده با روم عامل عمده‌ای در ایجاد ناخرسندی میان طبقات جامعه شد.

لغت نامه دهخدا

قشون

قشون. [ق ُ] (ترکی، اِ) لشکر. گروهی از فوج. (آنندراج). درحقیقت این کلمه بدون واو است و واو را برای اظهار ضمه در ترکی نویسند و فارسیان اکثر قشون را به واو معروف خوانند. (آنندراج) (بهار عجم).
- امثال:
مثل قشون بی سردار.
مثل قشون شکسته.

قشون. [ق ُ] (اِخ) دهی از دهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند در 53 هزارگزی جنوب خوسف و سرراه مالرو عمومی سرچاه. موقع جغرافیایی آن دامنه و هوای آن معتدل است. سکنه ٔ آن 50 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و مالداری و کرباس بافی است. راه مالرو دارد، و از خوسف میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


اشکانیان

اشکانیان. [اَ] (اِخ) هیاطله. اشغانیه. (دمشقی). پارتها. آرشیها. لقب سلطنت سوم از ملوک عجم که بعد از سلطنت سکندر ذوالقرنین قریب یکصد و شصت سال فرمانروا بودند. (آنندراج). آن خانواده ٔ سلطنتی که قبل از ساسانیان از 58 ق. م. تا 207 م. در ایران سلطنت کردند و شاه اول آن خانواده اشک نام داشت. (فرهنگ نظام). سلسله ای از پادشاهان ایران که از نژاد اشک میباشند و پس از سرداران اسکندر مقدونیائی تا زمان پادشاهی ساسانیان مدت چهارصد و شصت و یک سال در ایران سلطنت کردند. (ناظم الاطباء). برحسب روایات مورخان اسلامی، سلاطین اشکانی را از 9 تا 18 تن آورده اند، چنانکه فردوسی گوید:
نخست اشک بود از نژاد قباد
دگر گرد شاپور خسرونژاد
دگر بود گودرز از اشکانیان
چه بیژن که بود از نژاد کیان
چو نرسی و چون اورمزد بزرگ
چه آرش که بُد نامدار سترگ
چه زو بگذری نامدار اردوان
خردمند و باداد و روشن روان
چو بنشست بهرام از اشکانیان
ببخشید گنجی به ارزانیان
ورا خواندند اردوان بزرگ
که از میش بگسست چنگال گرگ
ورا بود شیراز با اصفهان
که داننده خواندیش مرز مهان
به اصطخر شد بابک از دست او
که تنّین خروشان بد از شست او...
از ایشان بجز نام نشنیده ام
نه درنامه ٔ خسروان دیده ام.
ابوریحان در آثارالباقیه مدت سلطنت دوره ٔ اشکانیان یااشغانیان یا ملو»الطوایف را چنین آورده است:
1- اشک بن دارابن دارا - سج. 2- اشک بن اشکان - ی. 3- سابوربن اشکان - ک. 4- بهرام بن سابور - س. 5- بلاش بن سابور- یا. 6- هرمزبن بلاش - م. 7- فیروزبن هرمز - یز. 8-بلاش بن فیروز - یب. 9- خسروبن ملاذان - م. 10- بلاشان - کد. 11- اردوان بن بلاشان - یج. 12- اردوان الکبیر الاشکانان - کج. 13- خسروبن الاشکانان - یه. 14- بهافریدبن اشکانان - یه. 15- جوذربن اشکانان - کب. 16- بلاش بن اشکانان - ل. 17- نرسی بن اشکانان - ک. 18- اردوان الاخیر - لا. (از تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2555).
برحسب آراء مورخان مغرب، سلسله ٔ اشکانیان در تاریخ 25 یا 250 ق. م. بهمت اشک نامی که برضد دولت سلوکی قیام کرد، تأسیس گردید و 28 تن از این دودمان به پادشاهی رسیدند. آنگاه در سال 220 م. اردشیر بابکان بر اردوان آخرین پادشاه این دودمان خروج کرد و دولتی را که قریب پانصد سال فرمانروایی داشت، منقرض کرد.حدود فرمانروائی دودمان مزبور چنین بود: از شمال خوارزم و مرو و از مشرق هرات و از جنوب زرنگ (سیستان) و ساگارتی (در کتیبه ٔ داریوش: آساگارتی ئی) و از مغرب گرگان. و جدول نامهای سلاطین مزبور برحسب روایات مورخان مغرب این است:
(ایران نامه ج 3 صص 543- 544). و رجوع به لغات تاریخیه و جغرافیه ٔ ترکی ج 1 ص 183 و فهرست تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی و تاریخ ادبیات ایران تألیف ادوارد برون ج 3 ص 110 و فهرست یشتها و تاریخ سیستان ص 22 و یسنا ص 65، 67، 175 و فهرست مزدیسنا و فهرست شرح احوال رودکی و فهرست سب»شناسی ج 1 و فهرست فرهنگ ایران باستان و کلمه ٔ پارت و اشک و ملوک الطوایف و ارشک در همین لغت نامه و التنبیه و الاشراف چ لیدن ص 97 و 99 و تاریخ طبری ج 2 ص 11 و 12 ومروج الذهب مسعودی ج 2 ص 100 و 101 و آثارالباقیه ٔ ابوریحان بیرونی چ لیپزیک ص 113، 117 و غرر اخبار ملو»الفرس و سیرهم تألیف ثعالبی چ پاریس ص 456 و تاریخ سنی ملو»الارض و الانبیاء چ برلن ص 30 و 155 و کتاب البدء و التاریخ ج 3 تألیف مقدسی و تجارب الامم ابن مسکویه ج 1 ص 78 و کامل ابن اثیر ج 1 ص 126 و تاریخ ایران باستان ج 3 تألیف پیرنیا و قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود.


اشکانیان باختر

اشکانیان باختر. [اَ نیا ن ِ ت َ] (اِخ) شعبه ٔ سوم سلسله ٔ اشکانیان بودند که از باختر تا هند در تصرف آنان بود ولی از اشکانیان ایران تبعیت میکردند. رجوع به تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2615 شود.

فرهنگ معین

قشون

(قُ) [تر.] (اِ.) سپاه، لشگر.


سردار

(سَ) [په.] (ص فا.) فرمانده قشون، سالار.

مترادف و متضاد زبان فارسی

قشون

ارتش، جند، جیش، خیل، سپاه، فوج، لشکر

فرهنگ عمید

قشون

مجموع سپاهیان یک کشور، ارتش،
سپاه، لشکر،

فرهنگ فارسی هوشیار

قشون

لشکر، گروهی از فوج، ارتش

معادل ابجد

سردار قشون اشکانیان

1354

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری